ارمیا، کولوچه عسلی ارمیا، کولوچه عسلی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
ایلمان،کولوچه مرباییایلمان،کولوچه مربایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

ღ کولوچه های مامان ღ

سفر مشهد

خوب بعد از مدت مدیدی بالاخره اومدیم. سرم خیلی شلوغ بود. یه همایشی داشتیم که اصلا وقت سر خاروندن هم نداشتم. حالا از سفر مشهد بگم. خیلی خوش گذشت. برای دوستای خوبم دعا کردم. این سفر نذر ارمیا بود. دیدیم فرصت خوبیه و بعدا برای مدت طولانی بنا به دلایلی شاید نتونیم بریم. ارمیا که کلی کیف کرد. خلوت بود و تونستیم زیارت کنیم. ارمیا هم به تقلید از بقیه دستش رو به ضریح امام رضا می زد و بعد می کشید روی صورتش ، مگه میومد بریم، خودش رو از قصد می انداخت روی زمین و بلند نمی شد. خلاصه با پرهام گلی نماز هم خوندن. کلا سفر خوبی بود. همین که با خواهر گلم هم دیدار تازه کردم کلی دلم باز شد. چند بار گردش و تفریح هم رفتیم. خلاصه جاتون خالی. ایشالله قس...
28 آذر 1391

30 روزه گیت مبارک ایلمانم

خوب 30 روز گذشت و آقا ایلمان ما یک ماهه شد. ایشالله همیشه سلامت باشه و روزهای خوبی رو با داداش ارمیا پیش رو داشته باشن. راستی توی 25 روزگیش ، کولوچه مربایی مامان رو ختنه کردیم،الهی بگردم از بس گریه کرد دلم خون شد. اون روز خیلی روز سختی بود برام. تا آقای دکتر کارش رو انجام بده زار می زدم و اشک می ریختم. ارمیا هم توی مطب داشت روی میزی که برای بچه ها گذاشته بودن توی یه برگه با مداد رنگی های اونجا نقاشی می کشید. مبارک قند عسلم باشه ولی آخه این چه زجریه که یه نی نی برای مسلمون شدن باید بشکه؟؟؟ طفلی ایلمان از ارمیا یه چند تا سیلی خورده. ارمیا واقعا دوسش داره و کلی بوسش می کنه ولی نمی دونم یه دفعه چی میشه که بعد از کلی بوس و...
24 آذر 1391

این روزهای کولوچه های مامان

واقعا سرم شلوغه و اصلا وقت آپ کردن ندارم. الان هم مامان گلم ارمیا رو برده خونشون و ایلمان هم خوابه و من هم از فرصت استفاده کردم و اومدم تا چند تا عکس بگذارم و برم. ارمیا کمی حساس شده مخصوصا شب که میشه. گاهی انقدر براش ناراحت میشم که میشنم و کلی گریه می کنم. خودمم خیلی حساس شدم. ای کاش زودتر کنار بیاد. البته بهتر شده ولی گاهی لج میکنه و دلش می خواد داداشی رو بزنه. نمی دونه چطور برخورد کنه. می خواد ببوستش، انقدر فشار میده که ایلمان سرخ میشه. و وقتی ما ممانعت میکنیم ، ناراحت میشه و علتش رو نمی فهمه. خلاصه فیلمی داریم که باید یه روز سر فرصت بشینم و همش رو بنویسم. ایلمان بعد از حمام 10 روزگی ...
13 آذر 1391

ایلمان مامان زمینی شد

سلام دوستای گلم. از همتون به خاطر اینکه این روزها با اینکه نمی تونم بیام وبتون ،همش به ما سر می زنینید ممنونیم. دوستون دارم. الان که این مطلب رو می نویسم 2 روز مونده تا ایلمانم به دنیا بیاد. دیشب یعنی یکشنبه 21/8/91 وقت دکتر داشتم و روز چهارشنبه 24/ 8/91 ساعت 7:30 رو انتخاب کرد برای اومدن نی نیه گلم. استرس ندارم و فقط تنها نگرانیم ارمیاست. انشاءاله همه چیز با دعای شما به خوبی می گذره و ایلمان من هم بدون اینکه مامان رو خیلی اذیت کنه زمینی میشه. آمین. سعی می کنم همون روزهای اول عکس کولوچه هامو با هم بگذارم. هوراااااااااااااااااااااااااااااااا ایلمان اومده. چهارشنبه ساعت 8:20 صبح 24/8/91 . انقدر شبیه ارمیاست که هر ...
1 آذر 1391

ارمیا و ایلمان

سلام دوستای خوبم. از همتون به خاطر تبریکات صمیمانتون ممنونم. فعلا به خاطر اوضاع و احوالم مجبورم فقط به گذاشتن چند تا عکس بسنده می کنم. روزهای اول خیلی سخت بود و ارمیای مامان خیلی مخصوصا شبی که من بیمارستان بودم اذیت شد، از بس شب ماما ماما کرده و توی اتاقها دنبال من می گشته و وقتی شنیدم اشکم دراومد. الان هر وقت ایلمان گریه می کنه به من با اشاره می گه که بهش شیر بدم و یا لباس خودش رو میکشه بالا و می خواد خودش شیر بده. الهی قربون قلب مهربونش. ماشالله یادتون نره ها خاله های مهربون. آقاجونم داره اسم ایلمان مامان رو می گذاره.     ...
1 آذر 1391
1